قیمت سرسام آور خوابگاه ها از یک طرف، نامناسب بودن محیطشون از طرف دیگه، از یک طرف درگیری فکری-روانی که با خودم دارم و تا تنها میشم یا سکوت میکنم طوفان فکری آزاردهنده باعث بغض میشه، از سوی دیگه دیشب قرصم رو نخورده بودم و ترکیبی بودم از دردهای جسمی و حالت ناشاد روانی، از سر ظهر در به در به چندین خوابگاه سرزدیم و زنگ زدیم و دست از پا درازتر برگشتیم، تو راه احساس نیاز اورژانسی به مشاوره باعث شد به دکتر عطارد زنگ بزنم و ایشون تا پنج شنبه تایم خالی نداشتند و اومدم از همون داروخونه ای که همیشه قرص میخرم قرصمو بگیرم بلکه کمی شرایط جسمیم بهتر بشه که داروفروش گفت "تولید نمیشه و نمیتونیم بدون نسخه بدیم" انگار کل دنیا برام یه بن بست بزرگ بود، هرکاری هرچیزی فقط بن بست بود، همونجا وسط خیابون زدم زیر گریه. مریم گفت ناراحت نباش میریم دکتر تا نسخه بنویسه و تو تاکسی گریه میکردم "خاک تو سر این مملکت که حتا کارخونه خودش هم نمیتونه دارو رو بسازه، وارداتی هم نیست آخه!" رسیدیم مطب، منشی پرسید چرا اینطوری؟ تنها احساس اون لحظه ام رو گفتم " خسته شدم " ؛ مراجعه به دکتر رو سه ماه به تعویق انداخته بودم، نمیخواستم تنها برم پیش دکتری که سری قبل همراهم کسی بود، پرسید چطورم؟ گفتم "بد! پریشان! خودمو نمیخوام! باورهامو نمیخوام، حجابمو نمیخوام، نامزدمو نمیخوام. نمیدونم پاتولوژیک ه یا فیزیولوژیک" گفت "قطعا پاتولوژیک". گفتم که گروه اکسترنی برام خیلی بد شد، اینکه انتخاب نشدم، پذیرفته نشدم، این احساس بد که همه منو طردم میکنند، همه بهم احترام زیادی قائل اند، همیشه مورد تحسینم، اما هیچ وقت مورد پذیرش نیستم اینا رو که میگفتم از گریه تنگی نفس گرفته بودم. تو راه برگشت از ناراحتی عصبی میلرزیدم، داشتم فکر میکردم این نگرش پذیرش نشدن باعث شده اعتماد به نفسم بیاد پایین ،همه انتخابهام برام مورد شک و تردید باشه، و نگران باشم انتخابهام از طرف اجتماع مطرود باشن. آه از این درد. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مشاوره ازدواج و سازگاری زناشویی خانوم مهندس نوشته های یه ذهن خط خطی طراحی رنگ آمیزی و تبلیغات رسانه ای کوثر همدان :| درآمد زا ارزان ترین پمپ وکیوم آبی سايت عاشقانه ردپاي عشق طراحی سایت، سئو، تبلیغات در گوگل